
فرم در حال بارگذاری ...
|
|
چگونه با انگیزه درس بخوانیم که خسته نشویم؟
بهترین زمان درس خواندن
نشستن صحیح برای درس خواندن
برنامه ریزی برای درس خواندن
روش های خلاقانه درس خواندن
هوشمندانه درس خواندن
استراحت بین درس خواندن
مواد غذایی مفید برای درس خواندن
داشتن خواب کافی
چگونه درس بخوانیم تا بهتر یاد بگیریم؟
یادداشت برداری کنید
از فلش کارت استفاده کنید
از خودتان کوییز بگیرید
با تصاویر درس بخوانید را یاد می گیرند و بیشتر می توانند مفاهیم را حفظ کنند، اگر شما هم از این دست افراد هستید می توانید کمی خلاقیت به خرج دهید و مطالب مهم را با نقاشی کشیدن برای خود یادآوری کنید. چگونه درس بخوانیم تا بهتر موفق شویم و نمره خوب بگیریم؟
زمان خاصی را برای درس خواندن انتخاب کنید
هر روز مطالعه کنید
اول مطالب سخت تر را بخوانید
قبل از درس خواندن خلاصه نویسی ها را بخوانید
از دوستانتان کمک بگیرید
چگونه بهتر درس بخوانیم که فراموش نکنیم و یادمان نرود؟ با صدای بلند درس بخوانید
مطالب مهم را برای دوستانتان توضیح دهید
بین درس خواندن استراحت کنید
موسیقی گوش کنید
شب قبل از امتحان خوب بخوابید
با دوستانتان درس بخوانید
روزی چند ساعت درس بخوانیم؟
بیانیه 13 آبان بسم الله الرحمن الرحیم «و اما الذین استنکفوا و استکبروا فیعذبهم عذاباً الیماً و لایجدون لهم من دون الله ولیاً و لانصیراً» و اما کسانی را که (از اطاعت خدا) خودداری کرده، (در مقابل خداوند) بزرگی کنند، به عذابی دردناک دچار می کند و آنان در برابر خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت. 13 آبان به عنوان روزی در حافظه ملت غیور ایران ثبت گردیده است که نماد ایثار، استکبار ستیزی، استبدادگریزی و ایستادگی در مقابل ظلم و جور ابرقدرت ها بالاخص شیطان بزرگ، آمریکای جهان خوار است. یومالله سیزدهم آبان با سه برگ زرین خود، بانگ “هیهات من الذله” مردم خداجوی ایران اسلامی را به رخ جهانیان کشاند تا بار دیگر اثباتی بر اقتدای ملت شریف ایران به پیشوای شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) باشد.تبعید عالمی شجاع و پیشرو همچون حضرت امام خمینی (ره) به سبب مخالفت با کاپیتولاسیون؛ شهادت جمعی از دانش آموزان در سال 1357 و سی و یک شهید دانشجوی پیرو خط امام (ره) به دست رژیمی وابسته به استکبار و در آخر تسخیر سفارت شیطان بزرگ -یکی از سمبل های استکبار و استعمار- به دست دانشجویان پیرو خط امام، در حافظه تاریخ با طلای ناب نوشته شده است که هر كدام آنها از ايام اللهي است كه فراموش نخواهد شد و پيوسته الهام بخش نسل جوان و يادآور رهبري الهي وبينظير امام بزرگوار و مجاهدتهاي سرنوشتساز مردم عزيز ما خواهد ماند. برکسی پوشیده نیست که تمام تلاش غرب برای نابودی انقلاب اسلامی متمرکز شده است لذا جمهوری اسلامی دایره متحدان استراتژیک خود را افزایش داده و عمق این اتحاد را علاوه بر مباحث اقتصادی وسیاسی به صورت مکتبی و ایدئولوژیک نیز دنبال میکند. با توجّه به گام های استکبار جهانی برای نابودی انقلاب اسلامی و همسو بودن اکثر کشورهای خلیج فارس با سیاستهای استکباری آمریکا، اتّحاد کشورهای غیرمتعهد به سیاستهای استکباری در منطقه غرب آسیا -خاورمیانه- باید اتّحادی مبتنی بر برادری و همکاری مکتبی در مواجهه با تقابل نظام سلطه داشته باشد. پیوند مردم با مردم یا راهبرد صدور مردمی انقلاب اسلامی، یکی از نکاتی است که همواره مورد تاکید حضرت امام خمینی(ره) قرار داشت. به اعتقاد ایشان، یکی از بهترین بازوها برای صدور نتیجه مبارزات جمهوری اسلامی، مردم هستند و برای ترویج و صدور انقلاب اسلامی، به سمت ایجاد پیوندها و ارتباطات بین مردم خواهیمرفت. بدانید ما به تمام جهان، تجربه هایمان را صادر میکنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچکترین چشمداشتی، به مبارزان راه حق انتقال میدهیم و مسلماً محصول صدور این تجربهها، جز شکوفههای پیروزی و استقلال و پیادهشدن احکام اسلام برای ملتهای دربند نیست. روشنفکران اسلامی همگی با علم و آگاهی باید راه پر فراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری و کمونیسم را بپیمایند و تمام آزادیخواهان باید با روشنبینی و روشنگری، راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرتها و قدرتها، خصوصاً امریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند. من با اطمینان میگویم: اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کردوبدانید ما دانشجویان پیرو خط امام ورهیریم که به دستور قرآن کریم و با برگزیدن مطالبات مقام معظم رهبری به عنوان نقشه راه و به عنوان منتظران واقعی حضرت مهدی موعود(عج)، مبارزه با هر ظلم و ظالمی، استکبار و مستکبری را وظیفه خود می داند و با پیروی از آیه ی شریفه ی “واعتصموا بحبل الله جمیعا” و لا تفرقوا…" گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب و دوشادوش آحاد ملت حق طلب ایران، تمامی این کُشت و کشتار ها و تفرقه افکنی ها و کج فکری ها را محکوم نموده و همواره با وحدت کلمه، با اقتداء به ولایت، به مسیر رشد و اعتلاء کشور ادامه خواهیم داد. ![]() سلام یه سبد پر از شکوفه و گلهای سلام و سلامتی تقدیم شما
برای دلگرمی این دوستان توصیه میکنم این دو حدیث را بخوانند : سلام از نزدیک و دور به امام حسین علیه السلام می رسد حسین بن ثویر گوید: من و یونس بن طبیان نزد امام صادق علیه السلام بودیم او سنش از ما بیشتر بود به حضرت عرضه داشت من بسیار امام حسین علیه السلام را یاد می کنم پس چه ذکری بگویم حضرت فرمودند: بگو “صلی الله علیک یا اباعبدالله” و این ذکر را سه مرتبه بگو چرا که سلام از نزدیک و دور به ایشان میرسد (وسائل الشیعه/ج۱۴/ص۴۹۳) قبر حسین علیه السلام را هر روز زیارت کن
جامانده کربلا فرمودند: ای سدیر چقدر شما به حسین علیه السلام جفا می کنید مگر نمی دانی که خداوند هزار هزار فرشته ژولیده موی و غبار گرفته دارد که گریه می کنند و امام حسین علیه السلام را زیارت می کنند و هرگز خسته نمی شوند و هیچ باک و رنجی بر تو نیست ای سدیر که در هر جمعه ۵ مرتبه و در هر روز یک مرتبه قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کنی عرض کردم: فدایت شوم میان ما و او فرسخ های بسیاری است. حضرت فرمودند: بر روی پشت بام خانه ات برو، پس توجهی به جانب راست بعد چپ بنما پس سرت را بلند کن و بسوی آسمان پس رو کن بسمت قبر امام حسین علیه السلام و بگو “السلام علیک یا اباعبدلله السلام علیک و رحمه الله و برکاته” که برایت بدین خاطر یک زیارت نوشته می شود، این زیارت یک حج و یک عمره است . (وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۴۹۳) جامانده کربلا ![]() سلام اربعین رو تسلیت میگم
نظر از: گل نرگس خلخال [عضو]![]() واین یعنی خدا با منه
حال زینب(س) در شب عاشورا تاریخ الطبرى به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین(ع) نقل کرده است: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمّهام زینب علیهاالسلام، از من پرستارى مىکرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى (غلام ابوذر غِفارى) نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود، و پدرم مى خواند: «اى روزگار! اُف بر دوستىات! چه قدر بامدادها و شامگاههایى داشتهاى که در آنها، همراه و یا جویندهاى کُشته شده که روزگار، از آوردن همانندش، ناتوان است! و کار، با [خداى] بزرگ است و هر زندهاى، این راه را مىپیماید». دو یا سه بار، این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مىآید؛ امّا عمهام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلنازک و بىتاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون جست و در حالى که لباسش را بر روى زمین مىکشید و درمانده شده بود، خود را به امام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز، [گویى] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن، درگذشتهاند، اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود : «خواهرم! شیطان، بردبارىات را نبرَد». زینب علیهاالسلام گفت: اى اباعبدالله! پدر و مادرم فدایت! خود را آماده کشته شدن کردهاى! جانم فدایت! * سخن گفتن زینب(س) با عمر بن سعد تاریخ الطبری به نقل از عبدالله بن عمّار آورده است: زینب علیهاالسلام، دختر فاطمه علیهاالسلام و خواهر حسین علیهالسلام بیرون آمد… و این گونه مىگفت: کاش آسمان، خراب مىشد و بر زمین مى افتاد! عمر بن سعد، به حسین علیه السلام نزدیک شده بود. زینب علیهاالسلام به او گفت: اى عمر بن سعد! آیا اباعبدالله را مىکُشند و تو، نگاه مىکنى؟! گویى اشکهاى عمر را مىبینم که بر گونهها و محاسنش روان است. آن گاه، عمر از او روى گردانْد. الإرشاد نیز مینویسد: خواهر امام، زینب علیهاالسلام به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابى وقّاص را ندا داد: واى بر تو، اى عمر! آیا ابا عبدالله را مىکُشند و تو نگاه مىکنى؟! عمر، پاسخش را نداد. زینب علیهاالسلام بانگ زد: واى بر شما! آیا مسلمانى میان شما نیست؟! هیچ کس، پاسخى به او نداد. * سخنان زینب(س) هنگام شهادت برادر الملهوف نقل میکند: زینب علیهاالسلام، از درِ خیمه بیرون آمد و فریاد مى زد: واى، اى برادر! واى، اى سَرور من! واى، اى خاندان من! کاش آسمان، خراب مىشد و به زمین مىافتاد و کوهها، خاک و در دشتها، پراکنده مىشدند! *مرثیه سرایى زینب(س) بر پیکر برادر الملهوف در این باره نوشته است: زنان را از خیمهها بیرون آوردند و خیمهها را آتش زدند. پس زنان، سوگوار و غارتزده و پابرهنه و گریان بیرون آمدند و در حالى که به صورت اسیر، با خوارىِ اسیرى حرکت مى کردند، گفتند: «به حقّ خدا سوگند، ما را از کنار قتلگاه حسین ببرید!» و هنگامى که چشم زنان به کشتگان افتاد، شیون کردند و بر صورتشان زدند. به خدا سوگند، زینب دختر على علیه السلام را فراموش نمىکنم که حسین علیهالسلام را صدا مى کرد و اندوهناک و با دلى شکسته، فریاد مى زد: «وا محمّدا! درودهاى فرشتگان آسمان، بر تو باد! این، حسین است که آغشته به خون، در صحرا افتاده و قطعه قطعه شده است. وا مصیبتا! دختران تو، اسیر شدهاند. به خدا و به محمّدِ مصطفى و به علىِ مرتضى و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّدالشهدا، شِکوه مىکنم. وا محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده. باد صبا بر او مىوزد و به دست زنازادگان، کشته شده است. چه غم جانکاهى و چه غصّهاى بر تو، اى اباعبدالله! امروز، جدّم پیامبر خدا، از دنیا رفت. اى اصحاب محمّد! اینان، نسل مصطفایند که به اسیرى برده مىشوند».
منبع: فارس نظر از: عابدی [عضو]![]() این بقیتـ الله……. وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها …
زن در آیینه دفاع مقدس
مقدمه چهرهشان عجیب بود. روسریهای سرمهای و کِرم رنگ پوشیده بودند و لباس بلندی بر تن داشتند. سرمه چشمانشان گرد و غبار و اشک، سرخی لبهایشان از خشکیِ تشنگی، و گونه هایشان آفتاب زده و سوخته بود. عطرشان بوی باروت میداد و گردنبندی از پوکه به گردن داشتند. با تحمّلی شگفت آور سلاح در دست میگرفتند، یا کولهای از تدارکات و مهمات و… را با آن سنگینی بر دوش میانداختند. زیورشان اسلحه شان بود، یا دوربین عکاسیشان، یا ضبط صوت و جعبه مهمّات و جعبه کمکهای اولیه… و اکنون نیز قلمشان زیبندهترین زینت آنهاست. ابهتشان چشم مردان را میگرفت و سوزن در دستشان، تیری بود بر قلب دشمن. نُقل عروسیشان گلوله بود؛ شاهد عقدشان شهدا؛ ضامن عقدشان امام (ره)؛ شرط ازدواجشان همراهی در سیر و سلوک و مدّت ازدواجشان شاید تا چند لحظه دیگر… . و زنان جنگ، چنین بودند. سرّ اینکه اباذر در مبارزه شهره آفاق است، برای آن است که مبارزات قولی و عملی او در کتابها به ثبت رسید و در سخنرانیها طرح گردید. سرداران جنگ تحمیلی نیز چنین بودند. از همّت و چمران و باکریها و باباییها و…. سخنها گفته شد. امّا زنانی هم بودند که چه در صدر اسلام و چه پس از آن، اباذر گونه، هم در صحنه جنگ حضور داشتند و هم برای روحیه دادن به نیروهای اعزامی و رزمی از آیات و احادیث رسول خدا (صلیعلیهوآلهوسلم) استمداد مینمودند و دعوت و رهبری آنها بر محور قرآن کریم بود. اگر کارهایی که زنان، در جنگها و صحنههای سیاسیِ اسلام کردند، دهها بار گفته میشد، به صورت فیلم تبلیغی درمیآمد و کتابها در این زمینه نوشته میشد، آنگاه مشخص میگشت که زنها در پیشبرد دین چه در صدر اسلام و چه پس از آن همچون اباذر و مالک اشتر بودند. زن هم میتواند مسأله جهاد را به عهده بگیرد، چرا که جهاد، تنها در سنگر بودن و تیراندازی کردن نیست. کمکهای تدارکاتی پشت جبهه و متن جبهه، امور مربوط به نقشه برداری، دیده بانی و … بخشهای مهمی از جهاد به شمار میرود، که زنان میتوانند آنها را به عهده بگیرند. زن از فیض جهاد محروم نیست. اگر کشوری در حال جنگ و دفاع است، و از طرف بیگانگان تهدید میشود، زن نیز باید دفاع کند و لازمه دفاع آموزش دیدن است. در هیچ یک از این مسائل، زن را محروم نکردهاند، بلکه در اکثر دشواریها و امانتداریها، در بسیاری مصائب و مشکلات، زن همتای مرد است.1 حتی اگر شرایط ایجاب کند، واجب است که زن، فرمانده لشگر هم باشد.2 چنانکه هنگام ظهور حضرت امام عصر (عج) طبق روایات، پنجاه تن از سیصد و سیزده نفر یاران امام، زن هستند و البته تنها اینان نیستند، بلکه این 50 نفر فرمانده دیگر زنانِ یاورِ حضرت هستند. نقش زنان در صدر اسلام نقش زنان در صدر اسلام در دفاع، امری انکارناپذیر و مالامال از ایثاری آگاهانه، تقدیمی عاشقانه و روحی مخلصانه است. بزرگترین مدافع زن در صدر اسلام، فاطمه (علیهاالسلام) است. ایشان به همراه گروهی از زنان در جنگ احد شرکت کردند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) و چهارده زن دیگر، عهده دار حمل آذوقه و آشامیدنی، مراقبت از مجروحان و آب رسانی به تشنگان بودند. در همین جنگ ایشان از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسلام) پرستاری و مراقبت نمودند. زنان دیگری نیز در صدر اسلام برای دفاع از عقیده، ایمان، و دین و کیان خود نقشی به سزا داشتهاند. اولین شهید زن در اسلام، سمیّه است؛ مادر عمار یاسر. سوده همدانی با اشعار خود برادران مسلمان را تشویق به جهاد مینمود. صفیه دختر عبدالمطلب و عمّه بزرگوار پیامبر در جنگ احد سر یک یهودی را با شمشیر از تن جدا کرد، آسیه در مداوای مجروحین و انتقال شهدا سهم به سزایی داشت و یک نیروی رزمی بود. ام عمّاره در جنگ حنین یکی از دشمنان را با ضربات شمشیر از پای درآورد. پیامبر اکرم همواره در جنگها تعدادی از زنان را به همراه داشت، که وظیفه آبرسانی به بیماران و مداوای آنها را بر عهده داشتند. نسیبه، امّ سنان اسلمی، سِلمی کنیز پیامبر نیز به عنوان پرستار به ایشان کمک میکردند. سهم زنان در جنگ هشت ساله ایران و عراق بحث مهم زنان در جنگ ایران در سه مقوله اصلی میگنجد: 1ـ فعالیت زنان در پشت جبهه 1ـ فعالیت زنان در پشت جبهه مساعدت زنان در پشت جبهه، طیف گستردهای از فعالیتها را در برمی گیرد. از جمله: الف ـ کمکهای نقدی و غیر نقدی «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون»؛ هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آن چه دوست دارید (به دیگران) ببخشید.3 خانم مصباحی مدیر دبیرستان قدس نقل میکند: «از آنجا که میخواستیم کاری انجام دهیم که هم در روحیه شاگردان و هم خدمت عمدهای به جبهه باشد، لذا با صحبتهایی که با هلال احمر انجام دادیم، قرار گذاشتیم تا آمبولانسی به صورت امانت به مدرسه آورده شود، آنگاه به شیوههای مختلفی که دانشآموزان در نظر میگیرند، به تدریج پول آن تهیه شود. قرار شد هر روز یک کلاس، غذایی تهیه کند و با فروش آن به دانشآموزان، سودش را برای خرید آمبولانس پرداخت نماید. حتی بعضی از کلاسها روزه گرفتند و پول صبحانه و نهارشان را به جبهه دادند. این مسأله شور و شوق عجیبی در دانشآموزان به وجود آورد.»4 «زنی را دیدم که با وجود فقر مالی، دسترنج یک ماه حصیربافی خودش را با رضایت فرزاندان یتیم خود برای کمک اهدا کرد.»5 در سال 66، شرایط خاصی در جبههها به وجود آمده بود. در دبیرستان دخترانهای که من مدیر آن بودم، جهاد مالی اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهایی که پدرانشان برایشان خریده بودند، داوطلبانه به صندوق ریختند. دانش آموزی داشتیم که برادر شهیدش برای ازدواج خود یک انگشتر برای نامزدش خریده بود. او نیز آن را به جبهه اهدا کرد. 6 مرحومه فهیمه بابائیانپور، همسر شهید غلامرضا صادق زاده، در نامهای به همسرش، مینویسد: «دستم را از زیر چادر بیرون آوردم و یکبار دیگر برای آخرین بار به آن نگاه کردم. از دستم بیرونش آوردم و گفتم: میخواهم برای جبهه بدهم. برادری که در دکه ایستاده بود، گفت: چیه؟ طلاست؟ و بی اختیار نوار آهنگران را پشت بلندگوی دکه گذاشت. صدای آهنگران در میدان پیچید. اما من به خاطر میآوردم لحظات خوشی را که برای خریدنش صرف کرده بودیم. از این مغازه به آن مغازه. مغازهدار وقتی آن را آورد، گفت: عقیق این انگشتر یمنی است. تو خوشحال شدی و به عنوان تنها خرید ازدواجمان آن را خریدی. میخواستم به آن برادر بگویم: آری طلا است. تنها خرید ازدواجمان است. میخواستم بگویم که خیلی دوستش دارم. میخواستم بگویم که چند روزی در دستم کردم که خاطرهاش در ذهنم بماند… برادر نوشت: انگشتر طلا با نگین دریافت گردید… . از دکه کمک به جبهه بیرون آمدم و پیش خود گفتم: یا زهرا (علیهاالسلام) قبول کن!7 ب ـ آشپزی و تهیه مواد غذایی «عملیات کربلای چهار و پنج بود که تعداد مجروحین زیاد بود و آنها را به نقاهتگاهی که به همین منظور در استادیوم آزادی تهران تدارک دیده بودند، آوردند. ساعت 12 شب، به بسیج خواهران محل اطلاع دادند که دویست کیلو هویج را باید آماده و آبگیری کنید. ما بلافاصله با خواهران تماس گرفتیم. آنها به مسجد آمدند و در مدت 2 ساعت، تمامی 200 کیلو هویج را آب گرفتند و در شیشه آماده کردند. وقتی برادرها برای تحویل آنها به مسجد آمدند، از سرعت عمل ما شگفت زده شدند…»8 ج ـ خیاطی و تهیه لباس گرم «یکی از خواهرانی که در ستاد پشتیبانی مکتب الزهرا(علیهاالسلام) فعالیت کرده است، چنین میگوید: «آن روزها شنیدیم که بعضی کارخانهها لباسهایی را که برای برادران سپاهی و ارتشی میدوزند، دستی 45 تومان از دولت پول میگیرند. ما با مراجعه به واحد امور صنفی تقاضا کردیم که دو هزار دست لباس را میدوزیم و مجاناً در اختیار دولت میگذاریم.»9 «حتی در مواقع بمباران هوایی دشمن، شبانه روز پشت چرخ خیاطی مینشستیم و فقط کار میکردیم. مادر شهیدی که در فاجعه هفتمتیر پسرش شهید شده بود، اشک میریخت و شبانه روز در ستاد، لباس میدوخت…»10 دـ اهدای خون دکتر میلانی، مدیر عامل وقت سازمان انتقال خون ایران، خاطرهای از عملیات کربلای 5 نقل میکند: «… ساعت حدود 3 نیمه شب بود. برای سرکشی به سالن انتقال خون رفتم. دیدم گروهی از خواهران برای اهدای خون از دولت آباد تهران به سازمان آمدهاند… آن هم در آن ساعات شب!»11 ه ـ ازدواج با رزمندگان و جانبازان معصومه صالح خانی، همسر جانباز صفوی (نابینا از دو چشم و محروم دوپا)، میگوید: «اوایل جنگ بود. فکر میکردم من که زن هستم، تکلیف من چیست؟ احساس کردم که باید با یک جانباز ازدواج کنم…»12 و ـ سخنرانی و نامههای پرشور در تشجیع رزمندگان سخنرانی پرشور مادر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین، در تشییع پیکرشان، چنان شوری در همگان ایجاد کرد که هزاران هزار جوان برومند با تهییج مادرانشان، داوطلبانه به جبهه اعزام شدند… . و یا سخنرانی فهیمه بابائیان پور، همسر شهید غلامرضا صادق زاده که: «ای همسر شهیدم! راهت ادامه دارد…». فهیمه پس از آن که بر جسد پاره پاره همسرش حضور یافت، به جای آن که فغان و زاری پیشه کند و سیاه بپوشد، لباس سپید عروسی اش را بر تن کرد و گل روز عروسیاش را در دست گرفت و پیشاپیش همگان در تشییع پیکر همسرش فریاد برآورد: «ای همسر شهیدم! شهادتت مبارک!» و در هنگام تدفین او، در میان انبوه جمعیت، با صدای رسا گفت: «الهی! رضاً برضائک، تسلیماً لأمرک». و در مراسم ختم او تأکید کرد که «این ختم نیست که آغاز است، آغاز راهی که همسرم آن را پیمود…» از آن پس فهیمه یکسال لباس سپید پوشید؛ چرا که خود را عزادار نمیدانست، همان گونه که در تدفین او گفته بود: «اگر غلامرضا به مرگ طبیعی مرده بود، سیاه میپوشیدم؛ چرا که عزیزی از دست رفته بود. اما اکنون لباس سپید عروسیام را بر تن کردهام؛ چرا که میدانم او هست، ناظر است، شاهد است، من حتی از او خداحافظی هم نمیکنم…». کلامش چنان شورانگیز بود که بانویی از فهیمه 19 ساله خواسته بود تا اگر پسرش شهید شد، فهیمه در مراسم ختمش سخنرانی کند.13 ز ـ تبلیغات برای ایجاد روحیه حماسی در رزمندگان هنر، همچنانکه پیر مراد رزمندگان گفته بود: دمیدن روح تعهد در انسانهاست… و این چنین بود که شاعران و هنرمندان زن در این میان نقش آفرینی کردند. اشعار حماسی و شورانگیز مرحومه سپیده کاشانی، خانم سیمین دخت وحیدی و طاهره صفارزاده، همچون شعر خنساء در زمان پیامبر، حماسه ساز بزرگمردان بود. تهیه و نصب پلاکاردها و تراکتهای تبلیغاتی و شعارها و… نیز شیوهای دیگر بود. «بچهها چند قوطی رنگ که در خانه داشتند، آورده بودند. نقاش ابتدا طرحها را با مداد روی تختهها پیاده کرد. قلم مو نداشتیم. نگاهی به هم انداختیم. آستینم را بالا زدم و انگشتم را در قوطی رنگ فرو بردم و شروع کردم به رنگ زدن. بقیه هم به من نگاه کردند و با خنده مرا همراهی کردند… صدای اذان صبح که بلند شد، کار طراحی ما نیز به پایان رسیده بود…»14 چنین است که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «ما در جنگ و انقلاب مشاهده کردیم که نقش خانمها اگر از مردها بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اگر زنان حماسه جنگ را نمیسرودند و جنگ را در میان خانهها یک ارزش تلقی نمیکردند، مردها اراده و انگیزه رفتن به میدان جنگ را پیدا نمیکردند. دهها عامل دست به دست هم میدهد تا خیل عظیم بسیجی را به سمت جبهه روانه کند. یکی از مهمترین این عاملها، روحیه همسران و زنان است…»15 ادامه دارد… پینوشتها: پدیدآورنده: زهره شریعتی نظر از: عابدی [عضو]![]() این بقیتـ الله……. وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها …
ویژگی های اخلاقی و رفتاری امام حسین (ع)
ویژگی های اخلاقی و رفتاری امام حسین (ع) وتوصیه های ایشان/**/ امام حسین (ع) به عنوان انسان کامل در زمینه اخلاق بهترین اسوه و الگوی ما است. مطالعه اخلاق نیک، رفتار ستوده و معاشرت های دلنشین آن حضرت با انسان های زمان خود، آموزه های عال دینی، اجتماعی و فردی را برای هر انسان آزاده ای به ارمغان می آورد. سخاوت و احسان امام حسین (ع): ای مردم کسی که سخاوتمند باشد او بزرگوار است و آدم بخیل پست و فرومایه قلمداد می شود. البته برترین سخاوتمند آن است که به فردی احسان کند و ببخشد که از او هیچگونه امید و انتظاری ندارد. بدانید نیازهای مردم که به شما رجوع می کنند از نعمت های الهی است. مبادا با رنجاندن دل انان در این نعمت ها کفران نمایید که این نعمت به دیگری واگذار می شود. یاری مالی و معنوی روزی شخصی از انصار برای دریافت کمک مالی نزد آن حضرت آمد. امام از صورتش به خواهش درونی او پی برد و فرمود. ای برادر خواسته ات را به صورت شفاهی مطرح نکن و برای حفظ آبرویت آن را نوشته و به من بده. سعی می کنم با برآوردن خواسته ات تو را خوشحال گردانم. امام حسین (ع) بعد از آگاهی از گرفتاری وی به درون خانه رفت و کیسه ای که در آن هزار دینار قرار داشت آورد و به مرد بدهکار داد و به او فرمود: پانصد دینار بدهی خود را بپرداز و بقیه اش را برای رفع سایر مشکلات زندگی ات مصرف کن. سپس به وی سفارش کرد: ای برادر، اگر روزی گرفتار شدی مشکل خود را فقط به سه نفر بازگو کن: افراد متدین، جوانمرد، دارای شرافت خانوادگی. شایسته ترین رفتار حضرت سید الشهدا (ع) هر گاه که توانایی بخشش و احسان نداشت، با گشاده رویی و رفتاری خوشایند و دلپذیر مراجعین را راضی می کرد. آن حضرت روزی نشسته بود که فردی رجوع کرد و اظهار داشت: ای پسر رسول خدا! لان شخص از من طلبکار است و می خواهد مرا زندانی کند. امام حسین (ع) فرمود: به خدا سوگند الآن هیچ پولی ندارم که بدهی تو را بپردازم. بدهکار گفت پس حداقل با او گفتگو کن تا شاید مقداری مهلت دهد. امام فرمود: من هیچ آشنایی با طلبکار تو ندارم. اما از پدرم علی (ع) شنیدم می گفت سول خدا (ص) فرمود: هر کس در راه حل مشکل برادر با ایمان خود تلاش نماید چنان است که نه هزار سال خدارا عبادت کرده در حالیکه روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده باشد. شرایط احسان امام حسین (ع) در سخاوت و بخشش هیچ حد و مرزی نمی شناخت و افرادی که شایستگی داشتند یا نیازمند بودند از خوان احسان ان گرامی بهره می بردند، اما آن بزرگواراحسان و بخشش را زمانی ارزشمند می دانست که از راه تقوا و با انگیزه الهی صورت پذیرد. ایشان می فرمایند: صدقه و احسان راستین و پاکیزه ان است که صاحبش ان را با عرق جبین و چهره ای غبار آلوده بدست آورده باشد. شجاعت خداوند جهاد گران راه خدا را با این ویژگی ستوده و می فرماید: آنان در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامت گری نمی ترسند و این روحیه شجاعانه فضل خداست و به هرکس که بخواهد عطا می کند و خداوند وسعت دهنده تواناست. امام حسین (ع)، از بارزترین نمونه های مجاهدان راه حق است که درراه احیای ارزش های الهی و مقابله با دشمنان حق با روحیه ای نیرومند و اراده ای پولادین و شجاعتی بی نظیر و عظمت نفس، باورهای عمیق خود را به مبانی اسلامی ثابت نمود. صلابت، صبر و استقامت امام حسین (ع) به عنوان رهبر قیام عاشورا از چنین اراده و صلابتی برخوردار بود. آن حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه ـ که راه های مصلحت آمیزی برای حضرت پیشنهاد می کردـ انگیزه نیرومند و اراده خلل نا پذیر خود را در مبارزه با زمامدار خودکامه ی بنی امیه این چنین ابراز نمود: برادرم، به خدا سوگند اگر در روی زمین هیچگونه پناهگاه و مرکز امنی نباشد، با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد. صلابت و قاطعیت امام حسین (ع) را می توان در جمله معروف آن حضرت به نظاره نشست که در آن علل و انگیزه های قیام خود را بیان نمود و با صدای رسا به تمام آزادگان چنین آموخت: آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک (عبیدالله بن زیاد) مرا برای پذیرش دو راه مجبور کرده است: بین مرگ یا ذلت. اما هیهات که ما ذلت را بپذیریم، خداوند متعال و رسولش و مومنین و دامن های پاک و مطهر و غیرتمندانو عزتمندان عالم، بر ما نمی پسندند که اطاعت از فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهم. خدمت به مردم یکی از ویژگی های آن حضرت، خدمتبه نیازمندان و بیچارگان بود. آن حضرت تلاش می نمود تا در جامعه باری از دوش دیگران برداشته و خدمتی را به مردم ارائه کند، حتی اگر انسان مخدوم فردی ناشناس باشد. حضرت سید الشهدا (ع) بر این باور بود که: هر کس غصه ای را از دل یکی از اهل ایمان بردارد خداوند متعال غصه های دنیا و آخرت او را از میان برداشته و مشکلاتش را حل خواهد نمود. هر کس برای نیکی رساندن و خدمت کردن به برادر خود عجله کند فردا نتیجه آن را خواهد دید و کسی که برای خدا به برادر دینی خود یاری نماید خداوند متعال او را هنگام نیازمندی و شدائد زندگی یاری خواهد کرد و بیشتر از آنکه از نیازمندان رسیدگی نموده خداوند او را از بلاها و گرفتاری ها دور خواهد نمود. عیادت از بیماران امام حسین (ع) گاهی از بیماران عیادت می کرد و در ضمن آن به رفع مشکلات مالی آن ها نیز می پرداخت. ان حضرت وقتی که به عیادت اسامه بن زید رفته بود، متوجه شد که او در بستر بیماری به شدت آه و ناله می کند و مکرر می گوید: ای وای از دست غم و اندوه! رامام از او پرسید چه اندوهی داری؟ گفت بدهکارم. امام ضمن دلداری به وی فرمود: ناراحت نباش. من بدهی های تو را می پردازم. اسامه گفت می ترسم قبل از پرداخت آنها بمیرم. امام (ع) فرمود: من تمام غرض های تو را قبل از مرگت می پردازم. و ایشان همانطور که وعده دادند قبل از مرگ اسامه او را از زیر بار قرض رهانید. تواضع و فروتنی امام حسین (ع) برای پیشبرد اهداف مقدس خویش متواضعانه با مردم و بندگان خدا برخورد می کرد و تواضع وی نقش بسزایی در پذیرش حق در دل ها داشت. مسعده می گوید ان بزرگوار از کنار جمعی از فقرا عبور می کرد. انان در سفره شان تکه هایی نان گذاشته و مشغول خوردن بودند. از امام (ع) خواهش کردند تا با آنان غذا میل کند. حضرت فوری قبول کرده و با آنان از غذای ساده میل کرد و فرمود: خداوند گردنکشان و اهل تکبر را دوست ندارد. امام از انان دعوت کرد و انان به همراه او به منزل آمدند. امام حسین (ع) به خدمتکارش فرمود: هر چه غذای خوب داریم برای مهمانانمان حاضر کن. حضرت ان شب را با کمال فروتنی در کنار فقراء گذرانده و نهایت احترام را از آنان به عمل آورد. عفو و گذشت عفو و گذشت از خطاکاران و افرادی که دچار لغزش شده اند از ویژگی های دیگر امام حسن (ع) است. آن حضرت با کمال بزرگواری و آغوش باز عذر گنهکاران را پذیرفته و آنان را در جبران خطاهایشان یاری می کرد. از نمونه های این گذشت می توان به پذیرش توبه حر ریاحی اشاره کرد.
ویژگی های شخصیتی حضرت ابوالفضل (ع)
آن گاه در صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد. در همین هنگام، حضرت عباس (ع) که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشه ای نشست. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. حضرت علی (ع) متوجه علاقه و شگفت زدگی عباس (ع) شد و از او پرسید: «پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس (ع) پاسخ داد: «آری، پدر!». حضرت برخاست و با دست خود، شمشیر را بر قامت استوار او، حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسنش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیر المؤمنین (ع)! چرا گریه می کنید؟» حضرت فرمود: «روزی را می بینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس می کند و بی امان بر آنان می تازد و سرانجام به شهادت می رسد».3 آری، عباس (ع) شمشیر و شجاعت را از پدر به ارث می برد و مثنوی بلند مقاومت و ایثار را در شعر شانه و شمشیر می سراید و دشمن را از بیم برق شمشیرش، هراسان می سازد. دشمنان در کربلا، دست به نیرنگ می آلایند و برای او امان نامه می فرستند ولی ناامید می شوند. گروهی به او حمله می کنند و پشیمان می شوند. سرانجام به دسیسه ای دیگر روی می آورند و ناجوانمردانه در خونش می کشانند. امام حسین (ع) نیز با دیدن بدن غرقه به خون او، بهوسیله جملهای کوتاه، تفسیری بلند از شجاعت عباس ارائه میدهد و در سروده ای منسوب به خود می فرماید: «اَلیَومَ نَامَتْ اَعْیُنٌ بِکَ لَمْ تَنَمْ وَ تَسَهَّدَتْ أُخْری فَعَزَّ مَنَامُهَا؛ چشم هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت».4 درخشش او در جنگ های گوناگون به ویژه کربلا، یادآور نبردهای پیروزمندانه علی (ع) است. او با سه تن از شجاعانِ دشمن، به نام های «مارد بن صدیف»، «صفوان بن ابطح» و «عبداللّه بن عقبه غَنَوی» قهرمانانه می جنگد و آنها را به هلاکت رسانده و یا فراری می نماید.5 در این باره سروده اند: «عَبَسْت وُجوهُ القَومِ خَوْفَ الموْتِ وَ الْعَباسُ (ع) فیهم ضاحِکٌ یَتَبَسَّمٌ لَوْلا القَضا لَمَحَا الوُجوُدَ بِسَیْفِهِ وَ اللَّهُ یَقْضی ما یَشاءُ وَ یُحْکِمُ؛6 چهره دشمن از ترس مرگ در هم کشیده شده بود، در حالی که عباس (ع) در میان آنان خندان بود و لبخند به چهره داشت. اگر قضای الهی نبود، هستی را با شمشیرش نابود می کرد، اما هر آن چه پروردگار بخواهد و فرمان دهد، همان خواهد شد». 2. دانش و بینش «وَ قَدْ کانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّه؛ عباس (ع)، از جمله فرزندان دانشمند امامان علیهم السلام است».7 در روایتی، یکی از پیشوایان معصوم، علیهم السلام، شخصیت علمی و جایگاه معرفتی او را این گونه ترسیم می فرماید: «اِنَّ العَبَّاسَ بنِ عَلِیّ (ع) زُقَّ العِلمَ زَقّاً؛ به درستی که عباس بن علی (ع)، دانش را از سرچشمه نوشیده است، نوشیدنی!»8 در این سخن ارزشمند، همانند سازی لطیفی در واژه زُقَّ نهفته است. عرب، این فعل را درباره کبوتر به کار می برد؛ آن هنگام که غذا را برچیده و نرم می سازد تا به جوجه اش بخوراند. این همانند سازی در حدیث، گویای دانش اندوزی ایشان از آموزگار توانای دانش ها، و چشمه سار حقیقت و معرفت، امام علی (ع) است و این گونه بیان می دارد که حضرت عباس (ع) توشه دانش خود را از والاگهرترین گنجینه دانش، امام علی (ع) برچیده است. این تعبیر زیبا، در جایی دیگر نیز درباره این خاندان به کار می رفته، ولی نه از زبان دوست، بلکه از زبان دشمن زبون! وقتی امام سجاد(ع) در بند اسارت بود و به سبب خواهش مردم از یزید، برای دادن اجازه سخنرانی به ایشان، بالای منبر مسجد اموی رفت و داد سخن سر داد، یزید از فرط ناراحتی، زیر لب غرید و گفت: «اِنَّهُ مِنْ اَهلِ بَیتٍ زَقُّوا العِلْمَ زَقَّاً؛ آخر او از خانواده ای است که از دانش سیراب اند».9 حضرت عباس (ع) زلال معرفت را جرعه جرعه از دست ساقی کوثر، علی (ع)، نوشیده و به بینشی ژرف رسیده بود. هنگامی که پنج بهار را بیشتر به خود ندیده بود، روزی بر زانوی پدر نشسته، درس معرفت می گرفت. پدر به او شماردن را می آموزد و می فرماید: «فرزندم! بگو یک». عباس (ع) می شمارد. پدر می فرماید: «بگو دو!» پاسخ عباس (ع) از مفهوم شمارش، بسیار عمیق تر است. در پاسخ می گوید: «إِنِّی أَسْتَحیِی أنْ أَقُولَ اثْنَینِ بِاللِّسَانِ الَّذِی قُلتُ بِهِ وَاحِدٌ؛ پدر خجالت می کشم با زبانی که یکتایی پروردگارم را ستوده ام و او را یکتا شمرده ام، بگویم دو!» پدر دست تحسین بر سر کودک خود می کشد و چشمان او را می بوسد.10 این گونه است که امام صادق (ع) فرمود: «کانَ عَمُّنا العَبَّاسُ (ع) نافِذَ البَصیرَه؛ عموی ما عباس (ع) بینشی ژرف داشته است».11 3. ادب و فروتنی امیر المؤمنین (ع) به این ارزش والا، بسیار سفارش می کرد و میفرمود: «لا مِیراثَ کَالأَدَبِ؛ هیچ میراثی گرانبهاتر از ادب نیست.»12 آن بزرگوار، همواره پاسداری از این میراث گرانبها و ارزشمند را به فرزندان خویش وصیت می کرد: «فرزندم! هیچ گاه در برخوردهایت، کسی را تحقیر مکن؛ زیرا او یا بزرگ تر از تو است که جای پدرت به شمار می رود، یا همانند توست که جای برادرت است، یا کوچک تر از توست که جای فرزندت خواهد بود».13 حضرت عباس (ع) که پرورش یافته این مکتب درخشان است، سفارش های پدر بزرگوار خود را به بهترین صورت عملی کرد و تا آن جا پیش رفت که نام او در دیباچه دفتر ادب و فروتنی نقش شد. هم اکنون نام گرامی او در بین عامه مردم یادآور این ارزش گران قدر اسلامی است. در تاریخ، نمونه های گویایی از این ویژگی ایشان به چشم می خورد. وی هرگز بدون اجازه در محضر امام حسین (ع) نمی نشست و پس از اجازه گرفتن نیز بسیار فروتنانه - به صورت دو زانو - در گوشه ای می نشست.14 آن بزرگوار در طول عمر خود هرگز برادرانش را به اسم یا کنیه، یا با خطاب «برادرم!» صدا نمی زد، بلکه با تعبیرهایی مؤدبانه مانند «فرزند پیامبر خداصلی الله علیه وآله!»، «مولای من!» و «سرور من!»، جایگاه بلند ایشان را پاس می داشت و مانند دیگر دوستداران، بدون در نظر گرفتن برادری خویش، آنان را مورد خطاب قرار می داد.15 4. ایمان و بصیرت امام صادق (ع) در آغاز زیارت نامه حضرت عباس (ع)، او را با صفت ایمان و خداباوری خوانده و در پایان، بر ایمان محض و بصیرت والای ایشان گواهی داده است و می فرماید: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ و لَمْ تَنْکُلْ و اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیره مِنْ اَمرِک؛ گواهی می دهم که تو لحظه ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه مَشی تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود».16 حضرت عباس (ع)، معصوم نبود و به رهبری امام خویش نیاز واقعی داشت. البته ایمان وی سبب پیدایش عصمت عملی بدون تشریع از ناحیه خداوند شده بود و مانند پیشوایان معصوم خویش از گناه دوری می کرد. «سید عبدالرزاق مقرم» تاریخ نویس معاصر شعری از علامه میرزا محمد علی اردوبادی بدین مضمون نقل می کند: «عباس (ع) که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت، علم و دین و منسوب به خمسه طیّبه علیهم السلام است، شأنش را بسی والاتر از آن می دانم که تیری پرتاب کند و به هدف ننشیند یا کرداری از او سر زند و به گناه آلوده شود. ما عصمت را در او، همانند زاده رسول خدا(ص)شرط نمی دانیم، ولی چنین نیست که بگوییم گناهی از او سر زده باشد».17 هم چنین به نقل از عالم بزرگ، شیخ محمد طه نجف می نویسد: «او مقامش بلندتر از آن است که در این مقال از او یاد شود، بلکه مناسب است از او هنگام ذکر ائمه معصومین علیهم السلام که درود خداوند بر آنان باد، سخن رانده شود».18 بهترین دلیل بر ایمان والای حضرت عباس (ع)، سخن امام صادق (ع) درباره ایشان است که در زیارت نامه حضرت آمده است که می فرماید: «خداوند لعنت کند مردمی را که مقام والای تو را نشناختند و حرمت این جایگاه بزرگ را شکستند».19 5 . عبادت حضرت عباس (ع) پرستش گر راستین آفریدگار خویش بود و نشانه های عبادت در سیمای معصوم او آشکار بود. اثر سجده های طولانی بر پیشانی اش نقش بسته بود تا آن جا که قاتل او می گوید: «وی نیکو چهره و رشید بود که در پیشانی اش اثر سجده می درخشید».21 او در آخرین شب زندگانی خویش، به همراه دیگر یاران باوفای امام حسین (ع) سرگرم راز و نیاز می شود و با توسن نیایش، به کرانه های روشن بندگی می شتابد. آن شب، خیمه ها در روشنی فرو می رود و جاده های سبز قنوت در امتداد دست ها به آسمان کشیده می شود. زمزمه های عاشقانه در نسیم گرم کربلا می پیچد و فضا را دل نشین می سازد تا آن جا که برخی نگاشته اند: دشمنان در همان شب، از نیایش آنان دگرگون می شوند و سی و دو نفر از آنها به خیل عاشوراییان می پیوندند.22
پی نوشت: نگرشی تحلیلی به زندگانی امام حسین (ع)، عباس محمود عقّاد، برگردان مسعود انصاری، تهران، نشر پردیس، 1380 ه . ش، ص 57 . ابو القربه، مجید زجاجی کاشانی، تهران، انتشارات سبحان، چاپ دوم، 1379 ه . ش، ص 34. معالی السبطین، ج 1، ص 443 ؛ وسیلة الدارین، ص 270. کبریت الأحمر، ص 387. معالی السبطین، ج 1، ص 437. تنقیح المقال، ج 2، ص 128. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ه . ق، ج 19، ص 393 ؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 137 ؛ مقتل الحسین)ع( بحر العلوم، ص 312. بحار الأنوار، ج 45، ص 138. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، بیروت، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، چاپ دوم، 1408 ه . ق، 1988 م، ج 15، ص 215 ؛ مقتل الحسین)ع( للخوارزمی، ج 1، ص 122 ؛ مقتل الحسین)ع( بحر العلوم، ص 312 ؛ کبریت الأحمر، ص 406 ؛ ریاحین الشریعة، ص 3، ج 54 اعیان الشیعه، ج 7، ص 430. نهج البلاغه، حکمت 51 . کنز العُمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، بیروت، مؤسسة الرساله، بی تا، ج 16، ص 217. معالی السبطین، ج 1، ص 443. بطل العلقمی، ج 2، ص 443 و 444. المزار، محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، بی جا، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413 ه . ق، ج 5 - 3، ص 126 - 121 ؛ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، برگردان محمد جواد ذهنی تهرانی، تهران، انتشارات پیام حق، چاپ اول، 1377ه . ش، ص 786 ؛ بحار الأنوار، ج 98، صص 217 - 206 ؛ مصباح المجتهد، الشیخ الطوسی، تصحیح اسماعیل الانصاری الزنجانی، بی تا، بی نا، ص 668 - 670 ؛ مصباح الزائر، ص 214 - 217 . العباس(ع)، ص 132 همان. المزار، ج 5 - 3، ص 126 - 121 ؛ بحار الأنوار، ج 98، ص 217 - 206 ؛ مصباح المجتهد، ص 668 - 670 ؛ مصباح الزائر، ص 214 - 217 ؛ کامل الزیارات، ص 786. فتح: 29. مقاتل الطالبیین، ص 32. نفس المهموم، ص 118 ؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 394.
وداع امام حسین(ع) با بانوی کربلا حضرت زینب (س)
دیـگرم شـورى به آب و گـل رسید**گـاه مـیـدان دارى ایـن دل رسـید نـوبت پـا در رکـاب آوردن اسـت**اسب عشرت را سوارى کـردن است تنگ شد ساقى دل از روى صـواب**زین مى عشرت مرا پـر کن شـراب کز سر مستـى سبـک سـازم عـنان**سر گران بر لـشکـر مـطـلب زنان روى در میـدان ایـن دفـتر کـنـم**شرح مـیدان رفـتن شـه، سر کـنم بـازگـویـم آن شـه دنـیـا و دیـن*سـرور و سرحـلقه اهـل یـقـیـن چون که خـود را یکه و تنها بـدیـد**خـویشتن را دور از آن تـنهـا بدید قـد براى رفـتن از جـا راست کرد**هر تدارک خاطرش مى خواست، کرد پـا نهـاد از روى هـمّت در رکاب**کـرد با اسب از سر شـفـقت خطاب کـاى سبک پـر ذوالجناح تـیـز تک**گـرد نـعـلت سرمـه چـشم مـلک اى سمـاوى جـلوه قـدسـى خرام**وى ز مـبـدأ تا معـادت نـیـم گـام رو به کـوى دوست منهاج من است**دیده واکـن وقت مـعراج مـن است بد به شـب معراج آن گـیتى فـروز**اى عـجب معراج من باشـد به روز تـو بـراق آسـمـان پـیمـاى مـن**روز عـاشـورا شـب اسـراى من پس به چالاکى به پشت زیـن نشست**این بگـفت و برد سوى تـیـغ دست اى مشعشع ذوالفـقـار دل شـکـاف**مدتـى شد تا که مانـدى در غـلاف آنـقدر در جاى خود کردى درنـگ**تـا گرفت آییـنـه اسـلام، زنـگ من تو را صـیقل دهـم از آگـهـى**تا تـو آن آیـینه را صیـقـل دهـى * * * خواهرش بر سینه و بر سر زنان**رفـت تا گـیرد بـرادر را عنان سیل اشکش بـست بر وى راه را**دود آهش کرد حـیران شـاه را در قفاى شاه رفتى هـر زمـان**بانگ مهلا مهـلااش بر آسمـان کاى سوار سرگران کم کن شتاب**جان من لختى سبک تر زن رکاب تا ببـوسم آن رخ دلـجـوى تو**تا بـبویم آن شـکـنج مـوى تو شه سراپا گرم شوق و مست ناز**گوشه چشمى بدان سو کرد بـاز دید مشکین مویى از جنس زنـان**بر فلک دستى و دستى بر عـنان زن مگـو مرد آفرین روزگـار**زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبـین**زن مگو دست خدا در آسـتـین باز دل بر عقل می گیرد عِنان** اهل دل را آتش اندر جان زنان *** پس ز جان بر خواهر استقبال کرد** تا رخش بوسد الف را دال کرد همچو جان خود در آغوشش کشید** این سخن آهسته در گوشش کشید کای عِنانگیر من آیا زینبی؟** یا که آه دردمندان در شبی؟ پیش پای شوق زنجیری مکن** راه عشق است این عِنان گیری مکن با تو هستم جان خواهر همسفر** تو به پا این راه کوبی من به سر خانه سوزان را تو صاحبخانه باش** با زنان در همرهی مردانه باش جان خواهر در غمم زاری مکن** با صدا بهرم عزاداری مکن معجر از سر پرده از رخ وا مکن** آفتاب و ماه را رسوا مکن هست بر من ناگوار و ناپسند** از تو زینب گر صدا گردد بلند هرچه باشد تو علی را دختری** ماده شیرا کی کم از شیر نری با زبان زینبی شه آنچه گفت** با حسینی گوش زینب میشنفت با حسینی لب هرآنچه گفت راز** شه بهگوش زینبی بشنید باز گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق** فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق با زبان دیگر این آواز نیست**گوش دیگر محرم این راز نیست ای سخنگو لحظهای خاموش باش** ای زبان از پای تا سر گوش باش تا ببینم از سر صدق و صواب** شاه را زینب چه میگوید جواب گفت زینب در جواب آن شاه را** کای فروزان کرده مهر و ماه را تربیت بودهاست بر یک دوشمان** پرورش در جیب یک آغوشمان تا کنیم این راه را مستانه طی** هر دو از یک جام خوردستیم می هر دو در انجام طاعت کاملیم** هر یکی امر دگر را حاملیم تو شهادت جستی ای سبط رسول** من اسیری را به جان کردم قبول…
بخواب علیاصغرم. بخواب که راه درازی در پیش روی ماست. نویسنده: ف.بهمنی منبع:سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
#محرم قطعه ای ادبی در مورد محرم عزاداری، احیاء خط خون و شهادت، و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است. «اشك»، زبانِ دل است و «گریه»، فریاد عصر مظلومیّت. رسالت «اشك»، پاسداری از «خون شهید» است. عزاداران حسینی، پروانگانی شیفته نورند كه شمع محفلآرای خویش را یافته و از شعله شمع، پیراهنِ عشق پوشیدهاند و آماده جان باختن و پرسوختن و فدا شدناند. عزاداری برای شهید كربلا، انتقال «فرهنگ شهادت» به نسلهای آینده است. عزاداری، شور و عاطفه را از شعور و شناخت، بر خوردار میسازد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه میدارد. عمیقترین پیوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان، در سایه عزاداری برای عاشورا شكل می گیرد. «منا» یك قربانگاه بود، و… «كربلا»، قربانگاهی دیگر تنها هاجر و ابراهیم نبودند كه «اسماعیل» را به «مذبح» آوردند، محمد و علی و فاطمه(ع) نیز «حسین» را به قربانگاه عشق فرستادند. برای رسیدن به كربلا، باید ارادهای آهنین، قلبی شجاع و عشقی سوزان داشت و در این سفر، باید رهتوشهای از صبر و یقین، پاپوشی از توكّل، سلاحی از «ایمان» و مَركبی از «جان» داشت، تا به منزل رسید، چرا كه راه كربلا، از «صحرای عشق» و «میدان فداكاری» و پیچ و خم خوف و خطر میگذرد. زائر حسین(ع) باید تمثیلی از شداید و رنجها و سوز و گدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و كربلایش «كرب» و «بلا» باشد. دانشگاه كربلا باز است و شاگرد میپذیرد، از هر جا كه باشد، هركه باشد… محرّم، فروردین جانهاست و بهار ایمانهای سست شده و طراوت اندیشههای مرده و افسرده و خوابیده، و شكوفایی غنچههای بسته بیداری و آگاهی و ایثار و فداكاری است. محرّم، وجدان همیشه بیدار تاریخ، و گلوی هماره فریادگر زمان است. محرّم، ماه پاسداری از حرمت انسان است. محرّم، حریم ایمان و حصار قرآن است. محرّم، اهرم حركت دهنده انسانها و پدیدآورنده شورشهای شیعی و نهضتهای علوی و قیامهای مكتبی است. حسین(ع) پیامهای شفابخشش را، همه ساله بر بالهای سرخ شهادت مینویسد و پیكهای رهایی را بر موجهای محرّم و عاشورا سوار میكند. كلاسهای كربلا - كه در همه جاست - حتی بدون یك روز تعطیلی، به من و تو و به همه آنانكه به نجات «انسان» میاندیشند، میآموزد. چرا كه : هر روز عاشوراست و هر جا كربلاا «غدیر علی»، «حرای محمّد» است، در جلوهای پس از بیست و سه سال. «عاشورای حسین»، دادخواهی غدیر علی(ع) است، پس از نیم قرن مظلومیّتِ حقّ. «عاشورا»، سقّای تشنه كامانِ عزّت است،عاشورا، انفجاری از نور و تابشی از حق بود كه بر «طور» اندیشهها تجلی كرد و «موسی خواهان» گرفتار در «تیهِ» ظلمت را از سرگردانی نجات بخشید. عاشورا درخششی بود كه در دل دشمن، ترس ریخت و در دل دوست، امید آفرید و مردگان را بیدار ساخت و غافلان را به هوش آورد و «شب» را تا پشت دروازههای شهر شرك و قلعه نفاق، تاراند. گرچه در آن نمیروز سرخ، در آن صحرای آتشگون، در آن كربلای «آزمایش»، قیام قیامت در خون نشست، ولی فریاد رسایت در عمق زمان برخاست. ای حسین!… گرچه در آن «نینوا» نای حقیقتگوی تو را بریدند، امّا … نوای «حق، حقِ» تو در تاریخ، همچنان ماندگار شد و جاودانه ماند. ای حسین! كربلای تو، انقلاب آموز و انسانساز نسلها و قرنها و سرزمینها بود و عاشورای تو، بارور سازنده لحظهها و روزها و سالها. حسین(ع) مرگ را «پل عبور» به آخرت میدانست و «بقا» را در «فنا» میجست و «پیروزی» را در «شكست»! «زندگی» را در «مرگ» میدید و «ماندن» را در «رفتن» و «حضور» را در «غیبت» میشناخت و «شهادت» را حضور جاودانه در تاریخ میدانست و مرگ را برای فرزندان آدم، همچون گلوبندی زیبا برسینه دختری جوان، شایسته میدید. حسین(ع) شناگر دریای خون بود و رهپوی وادی عشق. و در قربانگاه خود، در آخرین لحظات نیز، سرود توحید و رضا خواند. حسین(ع)، كربلایی نیست، جهانی است. حسین(ع)، هم «راه» است و هم «راهنما». هم كاروان است و هم قافله سالار. حسین(ع)، كشتی نجات و مشعل هدایت است. هنوز هم بشریّت، تشنه درسهای «مكتب عاشورا»ست، مكتبی كه الفبای آن، فداكاری، جانبازی، خلوص و خدامحوری است. حسین(ع)، چشمهای از حقیقت و حرّیت است كه تا ابد كام تشنگان آزادی را سیراب میسازد.
ارباب صدای قدمت می آید
نظر از: گل نرگس خلخال [عضو]![]() سلام بر حسین ع
#حدیث_روز
?امام سجاد علیه السلام: ?اذا ذبح الحاج کان فداه من النار…. ?وقتی حاجی قربانی را ذبح کند در برابر آتش جهنم فدیه او خواهد بود.
#شهید حججی خبر آمد، خبری در راه است
|
آخرین نظرات