وداع امام حسین(ع) با بانوی کربلا حضرت زینب (س)
دیـگرم شـورى به آب و گـل رسید**گـاه مـیـدان دارى ایـن دل رسـید
نـوبت پـا در رکـاب آوردن اسـت**اسب عشرت را سوارى کـردن است
تنگ شد ساقى دل از روى صـواب**زین مى عشرت مرا پـر کن شـراب
کز سر مستـى سبـک سـازم عـنان**سر گران بر لـشکـر مـطـلب زنان
روى در میـدان ایـن دفـتر کـنـم**شرح مـیدان رفـتن شـه، سر کـنم
بـازگـویـم آن شـه دنـیـا و دیـن*سـرور و سرحـلقه اهـل یـقـیـن
چون که خـود را یکه و تنها بـدیـد**خـویشتن را دور از آن تـنهـا بدید
قـد براى رفـتن از جـا راست کرد**هر تدارک خاطرش مى خواست، کرد
پـا نهـاد از روى هـمّت در رکاب**کـرد با اسب از سر شـفـقت خطاب
کـاى سبک پـر ذوالجناح تـیـز تک**گـرد نـعـلت سرمـه چـشم مـلک
اى سمـاوى جـلوه قـدسـى خرام**وى ز مـبـدأ تا معـادت نـیـم گـام
رو به کـوى دوست منهاج من است**دیده واکـن وقت مـعراج مـن است
بد به شـب معراج آن گـیتى فـروز**اى عـجب معراج من باشـد به روز
تـو بـراق آسـمـان پـیمـاى مـن**روز عـاشـورا شـب اسـراى من
پس به چالاکى به پشت زیـن نشست**این بگـفت و برد سوى تـیـغ دست
اى مشعشع ذوالفـقـار دل شـکـاف**مدتـى شد تا که مانـدى در غـلاف
آنـقدر در جاى خود کردى درنـگ**تـا گرفت آییـنـه اسـلام، زنـگ
من تو را صـیقل دهـم از آگـهـى**تا تـو آن آیـینه را صیـقـل دهـى
* * *
خواهرش بر سینه و بر سر زنان**رفـت تا گـیرد بـرادر را عنان
سیل اشکش بـست بر وى راه را**دود آهش کرد حـیران شـاه را
در قفاى شاه رفتى هـر زمـان**بانگ مهلا مهـلااش بر آسمـان
کاى سوار سرگران کم کن شتاب**جان من لختى سبک تر زن رکاب
تا ببـوسم آن رخ دلـجـوى تو**تا بـبویم آن شـکـنج مـوى تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز**گوشه چشمى بدان سو کرد بـاز
دید مشکین مویى از جنس زنـان**بر فلک دستى و دستى بر عـنان
زن مگـو مرد آفرین روزگـار**زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبـین**زن مگو دست خدا در آسـتـین
باز دل بر عقل می گیرد عِنان** اهل دل را آتش اندر جان زنان
***
پس ز جان بر خواهر استقبال کرد** تا رخش بوسد الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید** این سخن آهسته در گوشش کشید
کای عِنانگیر من آیا زینبی؟** یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن** راه عشق است این عِنان گیری مکن
با تو هستم جان خواهر همسفر** تو به پا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش** با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن** با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر پرده از رخ وا مکن** آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند** از تو زینب گر صدا گردد بلند
هرچه باشد تو علی را دختری** ماده شیرا کی کم از شیر نری
با زبان زینبی شه آنچه گفت** با حسینی گوش زینب میشنفت
با حسینی لب هرآنچه گفت راز** شه بهگوش زینبی بشنید باز
گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق** فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
با زبان دیگر این آواز نیست**گوش دیگر محرم این راز نیست
ای سخنگو لحظهای خاموش باش** ای زبان از پای تا سر گوش باش
تا ببینم از سر صدق و صواب** شاه را زینب چه میگوید جواب
گفت زینب در جواب آن شاه را** کای فروزان کرده مهر و ماه را
تربیت بودهاست بر یک دوشمان** پرورش در جیب یک آغوشمان
تا کنیم این راه را مستانه طی** هر دو از یک جام خوردستیم می
هر دو در انجام طاعت کاملیم** هر یکی امر دگر را حاملیم
تو شهادت جستی ای سبط رسول** من اسیری را به جان کردم قبول…
آخرین نظرات